خشم به خود

کنترل خشم به خود

این مقاله به مسئله ی خشم به خود اختصاص دارد.

ممکن است ما در مورد خشم کلاس ها و کارگاه های مختلفی را دیده و شنیده باشیم که کنترل خشم در آن ها یاد می دهند. برخی از دوره هایی که درباره مدیریت احساس می باشد. مثل مدیریت ذهن و مدیتیشن و غیره برای غلبه بر آن احساس خشم.

اما در این مقاله می خواهیم یک نگاه اجمالی و رفتارشناختی راجع به خشم داشته باشیم و راجع به این صحبت کنیم که چه موارد و چه مشکلاتی با داشتن خشم می تواند برای ما ایجاد شود.

خشم به خود چیست؟

خشم به خود یعنی آدم ها بعد از مدتی که خشمگین هستند، خشمشان بچرخد رو به خودشان و به خود آسیب بزنند. این آسیب زدن به خود را خشم به خود می گوییم.

خشم به دیگران مصداق مشخصی دارد و فرد به شخصی یا جنسی آسیب می زند. اما اگر فرد به خودش آسیب بزند یک اتفاق با اهمیت است و باید حتما حداقل اطلاعات را داشته باشیم که چرا خشم به خود و صدمه به خود می تواند حتی تا خودکشی برای افراد اتفاق بیفتد.

3 گام برای بررسی خشم به خود

اولین گامی که برای رسیدن به این موضوع بر میداریم، راجب حساسیت ها صحبت کنیم و باید آن ها را از سه جهت ببینیم و بررسی کنیم. یعنی برای این که به بحث خشم به خود برسیم و ببینیم که فرد چگونه به خودش زیان میزند و به خودش خشم دارد باید اول راجع به حساسیت ها صحبت کنیم.

حساسیت ها 3 دسته هستند :

  • حساسیت های بایولوژی
  • حساسیت های سایکولوژی
  • حساسیت های سوشال

حساسیت های بایولوژی مثل حساس بودن نسبت به یک بوی خاص، رنگ خاص، ادویه ی خاص. اگر بخواهیم ببینیم فرد چه موقع قرار است به خودش ضربه بزند از این حساسیت شروع می کنیم.

وقتی حساسیت های بایولوژی اتفاق میفتد، شما باید بر اساس طب مکمل به این تئوری نگاه کنید. به این صورت که تا شما نسبت به شرایط روحی روانی حساس نباشید، هیچ وقت حساسیتی به وجود نمی آید.

پس شما به کلمات حساسید. به همین دلیل ممکن است، حساسیت های فصلی هم برای فرد به وجود بیاید. شما به تکه کلام های خانواده یا در محل کار حساس می شوید و حساسیت های فردی هم برای شما به وجود می آید. مثل حساسیت به ادویه ی خاص، به فصل خاص و حساسیت های غذایی و غیره.

پس آنچه برای ما اهمیت دارد این است که حساسیت، گام اول خشم به خود است. برای این که خشم به خود بیشتر باشد حساس بودن فرد نسبت به اکثر چیزها بیشتر است.

حساسیت سوشال، به معنای حساسیتی است که نسبت به خانواده ای که در آن زندگی می کنید، کاری که انجام میدهید، محیط کار، جامعه ای که در آن زندگی می کنید، رفتارهایی که در آن جامعه یا در آن محل کار اتفاق می افتد، دارید و به آن حساسیت سوشال می گویند.

هر چقدر حساسیت های جسمانی مثل حساسیت های فصلی و از این قبیل بیشتر باشد به این مفهوم است که ما همان آدمی هستیم، که از لحاظ روحی حساس تریم.

گام دوم درک خشم به خود

باید ترس هایمان را بررسی کنیم. ترس یعنی ناشناخته ها. وقتی اتفاقی برای ما می افتد که ما آن را نشناسیم، اولین واکنشی که نسبت به آن داریم ترس است. و ما با ترس هایمان بزرگ می شویم و شخصیت ما شکل می گیرد و به جوانی میرسیم. ناگهان اتفاقی می افتد و وقتی میترسیم واکنش و مکانیزم دفاعی ما بروز خشم است. زیرا عدم شناخت احساس ناامنی در ما ایجاد می کند.

چون ما یک ساختار داریم و یک خانواده تشکیل دادیم، یا شغلی را تشکیل دادیم، یا شخصیتی را برای خودمان آفریدیم. اگر چیزی بخواهد به درون ما به واسطه ی ترس اثر بگذارد، اقدام بیرونی ما به آن خشم است.

پس حساسیت ها، ترس ها و احساس عدم امنیت، منجر به خشم می شود.

این خشم می تواند جایگاه های متفاوتی را در زندگی ما اشغال کند. مثلا ما می خواهیم کاری را انجام دهیم، ولی چیزی که اتفاق می افتد با آن چیزی که توقع داریم متفاوت است. آن جا خشم اتفاق می افتد.

مانند زمانی که می خواهم کاری را انجام دهیم، اما والدینمان، جامعه و یا قوانین جلوی ما را می گیرند. بنابراین ما نسبت به خواسته هایمان خشمناک می شوم.

این خشمگین بودن، هر روز کم کم برای ما اتفاق می افتد. یعنی من در رانندگی می خواهم کار خودم را بکنم، اما ماشین ها نمی گذارند. پس یکم خشم به وجود می آید، سپس می خواهم از سوپرمارکت خرید بکنم ولی آدم ها بی نزاکتی می کنند. این هم کمی خشم برای من به وجود می آورد. از رفتار فرزندم و این که این رفتار چیزی نبود که من برایش زحمت کشیده ام، کمی خشمگین می شوم و کم کم این خشم ها روی هم انباشته می شوند.

از زمانی که این خشم ها روی هم انباشته شوند، یک اتفاق جدید می افتد؛ به این معنا که من الان کوله باری ازخشم های کوچک را دارم حالا می خواهم اقدام بکنم.

این اقدام به شکل پرخاش و فحش دادن، خودش را نشان می دهد. کتک زدن، تنبیه های بدنی یا به واسطه ی وسیله ای، یعنی من وقتی کوله باری از خشم دارم و فردی جلوی من بد رانندگی می کند، من هم مثل خودش با بد رانندگی کردن سعی به خالی کردن و بروز خشم خود می کنم.

برخی مواقع با زیردست یا فردی ناتوان خشم خود را خالی می کنیم ولی نسبت به پدر و مادر، معلم ، دانشگاه، قوانین، پلیس، بیمارستان و شرایط خاص نمی توانیم خشم خود را بیرون بریزیم.

وقتی خشم خود را ابراز نمی کنیم شروع می کنیم به خود خوری کردن. دقیقا زمانی که نمی توانیم با پرخاش، دعوا، فحش و تکه کلام ها خشم خود را بیرون بریزیم و جواب کسی را بدهیم.

وقتی همچین اتفاقی می افتد ما آرام آرام شروع به انتقاد کردن از خود می کنیم. من چه آدم بدی هستم، چقدر ابله هستم و ایرادات دیگر. فرد در این مرحله نسبت به خودش انتقاد می کند و نسبت به خود عصبانی می شود.

زیرا هیچ کاری نمی تواند برای آن اتفاق بیرونی انجام دهد. هیچ کسی را نمی تواند کتک بزند. به هیچ کسی نمی تواند فحش دهد و ناسزا بگوید بنابراین شروع می کند به خودش این ها را گفتن.

آرام آرام مغز یاد می گیرد که هر وقت خشم داشت به خودش چیزی بگوید و خودش را مورد التفات قرار دهد. شروع می کند به خودش برچسب زدن و هرچه بیشتر این کار را می کند، بیشتر خشمگین می شود.

بعد از مدتی از این مرحله هم می گذرد. یعنی ترومای وحشتناک و زخم روحی را خودش به خودش زده و حالا زخم شروع می کند به کهنه شدن.

وقتی شروع می کند به کهنه شدن، اولین اقدام این است که دیگر تا حدی به خودش اهمیت نمی دهد. مثلا خوردو خوراکش را کم کم ول می کند، ورزش را همین طور، نحوه ی رانندگیش را عوض می کند، نظافت شخصی اش را ول می کند و شروع می کند خیلی ریز به خودش آسیب زدن.

یعنی از خشم لفظی که انجام می داد به رساندن آسیب های کوچک به خود می رسد. این خشم درونی آرام آرام به سوقصد به خود تبدیل می شود. فرد احساس می کند وقتی عصبانی می شود، می خواهد سرش را به جایی بزند و یا خودش را از جایی پرت کند. در واقع هر کار خطرناکی را بکند.

گام بعدی ترس از این است، که فرد می خواهد به خودش آسیب بزند. از زمانی که خودش را ول کرده یعنی دیگر رژیم غذایی ندارد، غذای مفیدی نمی خورد، به طبیعت نمی رود، ورزش نمی کند و دیگر با دوستانش در ارتباط نیست…

وقتی در این شرایط قرار گرفته بهترین راه اعتیاد است. اعتباد به یک سری چیزهای خاص. مثلا فقط فیلم های ترسناک بی محتوا، اعتیاد به سیگار و مشروبات الکلی، ماریجوانا و باقی موادهای اعتیاد آور روان گردان و با آن ها خو می گیرد. انگار که آن ها حرف های نگفته ی این فرد هستند.

پس در نهایت میبینیم از زخم های روحی و اتفاقاتی که در گذشته ی فرد افتاده، این خشم ها در وی به وجود آمده است و اولش خیلی آزاردهنده نبوده. ولی پس از گذشت زمان مشکل جدی تر شده.

آدم های زیادی هستند که در مرحله ی صدمه زدن به خودشان هستند. چون خشم های زیادی درونشان جمع شده و نمی توانند آن را تخلیه کنند.

اولین اقدام این است که همه ی چیزهایی که باعث رکود می شود را آرام آرام و گام به گام حذف کنند. موسیقی های ناهنجار کم شود. فیلم دیدن هایی که هیچ سودی به حال آدم نمی رساند، باید کم شود. پیج های بدرد نخور اینستاگرام باید بلاک شوند… سبک و سیاق جدید، مد و استایل و سبک زندگی جدید کم کم باید جا بیفتد.

اگر شما طبیعت گردی بکنید، یوگا و مدیتیشن بکنید و برخی از کارهای خودشناسی را انجام دهید، باعث می شود در مقابل خشم و صدمه های زننده ای که به خود دارید فقط 30% درمان شوید. یعنی خود درمانی وقتی به این مرحله از خشم رسید، فقط 30% درمان اتفاق افتاده است.

70% از درمان به واسطه ی یک رفتار درمان اتفاق می افتد. یک روانشناس بالینی، یک رفتارشناس، یک روانکاو می تواند آن 70% درمان شما را پیش ببرد. کما اینکه شما در این 30% تغییر الگوی زندگی داده اید و سبک زندگی تان را به سمت بهتر بودن هدایت کردید، اما کسی که می تواند این زخم های روحی را یکی یکی باز کند روان درمانگر است.

در کنارش مدیتیشن می تواند آن حال خوبی که کم کم در حال ایجاد شدن هست را تثبیت کند.

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید