روان شناسی با نیدرا

مقاله روانشناسی با نیدرا

روانشناسی در ایران از قرن‌ها پیش مورد توجه دانشمندانی همچون فارابی، ابن‌سینا یا ملاصدرا بوده که تحت عنوان علم‌ النفس یا اخلاق در مورد آن حرف زده‌اند.

پیدایش روان شناسی

اگرچه همه‌ی پزشکان و فلاسفه‌ی قدیم دنیا در مورد روانشناسی به نوعی حرف زده‌اند، ولی پیدایش علم روانشناسی را به سال 1879 نسبت می‌دهند، سالی که ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی را بنا نهاد. او به پدر روانشناسی مشهور شد و روانشناسی را به صورت یک علم تجربی درمی‌آورد. تلاش‌های کسانی مانند شارکو و ریبو، فروید، پاوولف و غیره به غنای علم جدید روانشناسی کمک کرد.

روانشناسی چیست؟

روان شناسی تحت عنوان علم شناخت ذهن و روان تعریف می‌شود.

مکتب‌های مهم روان شناسی عبارتند از: ساخت‌گرایی (موسس: ویلهلم وونت)، کنش‌گرایی (موسس: ادوارد تیچنر)، گشتالت‌گرایی (موسس: کافکا، کهلر و ورتهایمر) ، روان‌کاوی (موسس: فروید) ، انسان‌گرایی، رفتارگرایی، شناخت‌گرایی، اجتماع و فرهنگ‌گرایی، و زیست‌گرایی هستند. روانشناسی رشته‌های مختلفی نیز دارد مانند روانشناسی حیوانی، روانشناسی ژنتیک و روانشناسی بالینی و غیره. هر یک از این رشته‌ها رفتار را از دید خاصی بررسی می‌کند.مشاهده‌ی طبیعی، روش‌های آزمایشی و روش ‌کلینیکی از روش‌های تحقیق در علم روانشناسی هستند.

نقش یادگیری

نخستین و اصلی‌ترین زمینه‌ی تحقیق در روانشناسی یادگیری بوده است.

یادگیری و توارث دو عامل تعیین کننده ی رفتار هستند. در سال 1885 مفاهیم مربوط به یادگیری توسط ابینگهاوس دچار تحول بزرگی شد. او با خلق هجاهای بی‌معنا و یا دادن آن به افراد در آزمایشگاه، نشان داد که آزمایش یادگیری در محیط آزمایشگاهی امکان‌پذیر است. پاوولف مطالعه‌ی بازتاب‌های شرطی و ارتباطش با یادگیری را شروع کرد . محققان دیگر انواعی از یادگیری مانند یادگیری بینشی، یادگیری شناختی و یادگیری پنهان ،یادگیری مشاهده‌ای و غیره را تعریف کردند.

نقش غریزه

نوعی از رفتار به نام رفتار غریزی به یادگیری نیازی ندارد.

اگرچه رفتار غریزی در سطح بالاتری به نسبت رفتار بازتابی (رفتاری که در اثر تحریک حسی خاصی پدید می‌آید)  قرار دارد ولی مانند رفتار بازتابی قابل پیش‌بینی است و عناصر بازتابی را نیز در بردارد. همه‌ی حواس پنجگانه در رفتار غریزی شرکت دارند ولی هیچ یک نقش تعیین‌کننده ندارد.

رفتار غریزی به نوعی در انسان نیز دیده می‌شوند ولی یادگیری و هوش نیز عامل مهمی در رفتار انسان است. رشد جسمی و فرایند یادگیری نقش مهمی در شکل‌گیری رفتار انسان دارند و رشد جسمی و افزایش یادگیری باعث رشد رفتار می‌شود. اگرچه توارث هم نقش مهمی در رفتار دارد ولی به تنهایی هیچ رفتاری را ایجاد نمی‌کند، بلکه به یادگیری سمت و سو می‌بخشد. هر رفتاری ، به غیر از بازتاب طبیعی ، به یادگیری وابسته است. رشد رفتار به عوامل زیادی مانند توارث، محیط قبل و بعد از تولد و .. بستگی دارد.

نقش هوش

به طور کلی، اعتقاد بر این است که هوش عامل مهمی در یادگیری است.

روانشاسان در تعریف هوش اتفاق نظر ندارند. برخی آن را تحت عنوان استعداد ذهنی تعریف می‌کنند و برخی هوش را مشتمل بر عوامل متعدد می‌دانند. کتل معتقد بود که دو نوع هوش داریم: هوش سیال (توانایی کسب شناخت تازه و حل مسأله) و هوش متبلور ( تراکم شناخت‌ها در طول زندگی).

آزمون های هوش

هوش را توسط آزمون‌های هوشی اندازه می‌گیرند که چند ویژگی اصلی دارد: استاندارد بودن، دارا بودن اعتبار یا ثبات، روایی بودن (توانایی سنجش آنچه مدنظر است). انواع مختلفی از آزمون هوش وجود دارد که هریک هوش را از زاویه‌ی دید متفاوتی بررسی می‌کند، مانند: آزمون‌های فردی هوش، آزمون وکسلر، آزمون سنجش آمادگی کودکان برای ورد به آموزش همگانی، و آزمون‌های گروهی هوش.

نتایج آزمون های هوش

نتایج این آزمون‌ها همیشه حاکی از آن بوده که بین انسان‌ها تفاوت‌های هوشی بسیاری وجود دارد. دلیل آن به عوامل متعددی برمی‌گردد مانند سن آزمودنی، توارث، محیط  همچنین آزمون‌های هوشی به ما این امکان را می‌دهند که عقب‌ مانده‌های ذهنی، افراد معمولی و سرآمدها را شناسایی کنیمولی بالا بودن ضریب هوشی یک نفر تضمین‌ کننده‌ی موفقیت او در اجتماع نیست.

عامل دیگری وجود دارد به نام هوش هیجانی که شناسایی و اندازه‌گیری آن بسیار دشوار است.

هوش هیجانی یعنی توانایی استفاده از چهار مهارت:

 خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه.

برخلاف هوش شناختی، هوش هیجانی قابل افزایش است و احتمالاً در موفقیت افراد در جامعه نقش چشمگیرتری دارد.

نقش حافظه

همراه هوش، عامل دیگری به نام حافظه همیشه در یادگیری مدنظر بوده است.

حافظه یعنی نگهداری هر نوع اطلاعات در ذهن و توانایی به یاد آوردن آنها.

فرایند حافظه در سه مرحله اتفاق می‌افتد:
  1. حافظه‌ی حسی(تصویر اشیا در زمان اندک )
  2. کوتاه‌ مدت(گنجایش نگهداری 5 تا 9 عنصر به طور موقت و انتقال انتخابی به حافظه بلندمدت)
  3. بلندمدت (توانایی حفظ اطلاعات برای همیشه).

حافظه بلندمدت بر اساس محتوای اطلاعات به دو نوع تقسیم می‌شود:

  • معنایی ( یادآوری و شناخت‌های کلی)
  •  رویدادی ( خاطره‌ی حوادثی که خودمان تجربه کردیم).

روانشناسان معتقدند که اطلاعات در حافظه‌ی بلندمدت به صورت سلسله مراتبی ذخیره می‌شود و می‌توان آنها را بازیابی کرد. بازیابی یعنی انتقال دوباره‌ی اطلاعات به حافظه‌ی کوتاه مدت.

فراموشی

در مقابل، فراموشی یعنی ناتوانی در بازیابی اطلاعات موجود در حافظه‌ی بلندمدت.

چهار نظریه برای توجیه فراموشی وجود دارد:

  • نظریه‌ی تداخل
  • نظریه افت
  • نظریه فراموشی انگیزشی
  • نظریه دشواری در بازیابی

آسیب‌های مغزی و بیماری‌های مانند آلزایمر نیز باعث فراموشی می‌شوند. روش‌هایی نیز برای تقویت حافظه وجود دارد. تقویت حافظه یعنی استفاده از روش‌های یادگیری بهتر. از این میان برخی روش‌های تقویت حافظه می‌توان به این موارد اشاره کرد: تمرین، ارتباط دادن اطلاعات جدید و قدیم، تداعی‌های معمولی، روش کلمات کلیدی، استفاده از علائم اختصاری (یادیار).گرسنگی عاملی منفی برای یادگیری است ولی پر شدن شکم نقشی در افزایش حافظه ندارد.

نقش محیط

گفتیم که به غیر از یادگیری، محیط نیز عامل دیگری در شکل‌گیری رفتار است.

هرکس در محیطی زندگی می‌کند که باید بتواند با آن سازگاری یابد. سازگاری با محیط احساس ایمنی….امنیت را به وجود می‌آورد. ولی سازگاری وقتی امکان‌پذیر است که محیط زندگی از نظمی برخوردار باشد. بنابراین نظم اجتماعی و طبیعی از عوامل مهم در احساس ایمنی…..امنیت است. اگر به هم خوردن نظم اجتماعی و طبیعی سبب شود که انسان نتواند نیازهای منطقی خود را برآورده کند دچار احساس ناکامی می‌شود.

ناکامی

ناکامی می‌تواند محصول فقدان یک شئ یا برخورد با مانعی در برآوردن نیازها باشد.

مانع ممکن است بیرونی یا درونی باشد.

موانع بیرونی یا  اجتماعی -که اجتماع در ان نقش دارد- و طبیعی یا غیر اجتماعی که طبیعت در آن نقش دارد).

موانع داخلی نیز آنهایی هستند که در ارگانیسم بدن وجود دارند و ممکن است جسمی، روانی یا هردو باشند.

بهترین واکنش نسبت به ناکامی این است که یا مانع را از سر راه برداشت یا از کنار آن گذشت. اگر  هیچ یک از این دو کار را نتوان انجام داد، باید هدف را عوض کرد. ولی اگر فرد نتواند تصمیم بگیرد می‌گوییم دچار تعارض شده است.

تعارض

تعارض یعنی مبارزه‌ی تمایلات و علایق که موجب ناتوانی در تصمیم‌گیری می‌شود. بدیهی است که همه‌ی موقعیت‌ها باعث ایجاد تعارض نمی‌شوند. موقعیت‌هایی که فرد را بر سر دوراهی قرار می‌دهند عبارتند از:

  • جاذب-جاذب: موقعیتی که فرد به طور همزمان با دو ارزش یکسان رویارو شده است.
  • جاذب-دافع: موقعیتی که فرد با یک ارزش مثبت و یک ارزش منفی  روبه رو می‌شود و جالب اینکه بیشترین تعارض در این حالت دیده می‌شود.
  • دافع-دافع: موقعیتی که دارای دو ارزش منفی یکسان است که تعارض در این حالت به صورت فرار یا درماندگی ظاهر می‌شود،
  • جاذب-منفی، منفی-جاذب: موقعیتی که دارای چندین ارزش مثبت و منفی همزمان است .
عدم رفع تعارضات ممکن است نتایج فاجعه باری داشته باشد.

هیچ‌کس نیست که با ناکامی و موقعیت‌های متعارض در زندگی روبه‌رو نشود. تنها راه ممکن پیدا کردن راه‌حل منطقی برای هر کدام است. اما اگر فرد نتواند راه حلی منطقی برای تعارض پیدا کند و تعارض روانی باقی بماند، پیامدهایی دربرخواهد داشت.

به خصوص بیماری‌های روان‌تنی را موجب می‌شوند(بیماری‌هایی که در اثر اضطراب پدید می‌آیند).

تعارض روانی می‌تواند در کار اعصاب اختلال ایجاد کرده و به بیماری‌هایی مانند زخم معده منجر شود.

تعارض روانی نوعی فشار یا استرس به بدن وارد کرده و منابع انرژی  آن را مصرف می‌کند.

نحوه‌ی پاسخ به ناکامی،به عوامل ناکام‌ کننده و شخصیت ناکام ‌شونده بستگی دارد. ولی رایج‌ترین پاسخ، پرخاشگری است. پرخاش باعث تخلیه و تسکین موقت روانی می‌شود. پرخاش ممکن است به خود مانع برگردد یا منحرف شده و چیز دیگری را هدف قرار بدهد یا حتی به طرف خود فرد برگردد . تغییر مسیرهای پرخاش ممکن است آن را به اشکال گوناگون مانند خودکشی، غیبت، ناسزا گفتن، زورگویی به زن و بچه و زیردستان، تمسخر یا حتی شعر سرایی بروز کند.

اگر انسان نتواند تعارض و ناکامی را کنترل کند موجودیت اش به خطر می‌افتد بنابراین مکانیسم‌های دفاعی ایجاد شده‌اند، مانند سرکوبی، بازگشت، جا‌به‌جایی، فرافکنی، دلیل‌تراشی، خیالبافی، جبران، تحقیر دیگران، همانندسازی، تصعید، واکنش وارونه، فلسفه‌بافی، باطل‌سازی و غیره.

 احساس چیست؟

حالا که گفتگو از محیط به این‌جا رسید، باید افزود که رابطه‌ی ارگانیسم با محیط به عملکرد اندام‌های گیرنده (فعالیت در اثر محرک) و پاسخ‌دهنده (واکنش به محرک)مربوط است. در طی فعالیت این دو، چیزی به نام احساس پدید می‌آید یعنی گرفتن تحریک محیط از طریق گیرنده‌ها، و انتقال آنها به مراکز دریافت یعنی ایجاد و انتقال یک پیام عصبی . انرژی محرک باید در حدی باشد که بتواند گیرنده را تحریک کند ولی برخی اشکال انرژی مانند اشعه‌ی ایکس هیچ تحریکی ایجاد نمی‌کنند.

بنابراین در پدید آمدن احساس چهار عامل دخالت دارند: محرک، گیرنده‌ی حسی، عصب ‌آوران و مراکز عصبی. انتقال پیام از قوانینی متابعت می‌کند که عبارتند از:

  1. قانون همه یا هیچ (ضرورت گذشتن محرک از آستانه‌ی تحریک)،
  2. قانون مقاومت مطلق (بعد از تحریک اولیه مقاومتی در مقابل تحریک‌های هر قدر شدید، بوجود می‌آید)
  3.  قانون نسبی (فقط با محرک‌های بسیار شدید تحریک می‌شود).

حواسی که پیام عصبی را دریافت و منتقل می‌کنند، عبارتند از بینایی(محرک نوری)، بویایی، چشایی، لامسه (محرک لمس، گرما، سرما و درد) و شنوایی (محرک صوتی).

غیر از اینها، حس تعادل، حس حرکت اعضای درونی و حس هماهنگی ماهیچه‌ای جزو حواس ما محسوب می‌شوند.

ادراک چیست؟

بعد از احساس نوبت به ادراک می‌رسد.

ادراک یعنی تفسیر احساس ایجاد شده و فرایندهای میانجی حاصله از احساس.

احساس از یک مرحله‌ی تحریک گیرنده و ادراک از مجموعه ای از فرایندها تشکیل شده است. ارگانیسم،بعد از ادراک برای واکنش آماده می‌شود. فرق اصلی احساس و ادراک در این است که یک محرک همیشه یک نوع به خصوصی از احساس را پدید می‌آورد ولی ادراک حاصله (تفسیر آن) بسیار متفاوت و متنوع است. از راه‌های آزمودن تفاوت ادراک و احساس می‌توان به تصاویر دو پهلو، پدیده‌ی شکل زمینه، ثبات درخشندگی و اندازه، پدیده‌ی فای.

به علاوه خطای ادراکی نشان می‌دهد که ادراک فرایندی به سادگی احساس نیست.

انگیزه و انگیزش چیست؟

عواملی وجود دارند که موجود زنده را به سوی رفتار و هدف خاصی سوق می‌دهند. در این راستا باید به تعریف انگیزه و انگیزش پرداخت.

انگیزه یعنی علت و سبب وادار کردن شخص به انجام کاری و انگیزش یعنی تحریک و ترغیب که حالتی است که در اثر دخالت انگیزه دست می‌دهد. انگیزه و انگیزش در روانشناسی وقتی به کار می‌رود که رفتار فرد از درون هدایت می‌شود بنابراین این دو با تحریک که از بیرون اعمال می‌شود فرق دارند. به همین دلیل انگیزش را نمی‌توان مستقیماً بررسی کرد ولی محرک‌ها را می‌توان. در ضمن یک انگیزه ممکن است انگیزش‌های گوناگونی ایجاد کند ولی یک محرک همیشه یک تحریک را درپی دارد.

انگیزه‌ها دو گروه عمده دارند:

  • فیزیولوژیک یا اولیه
  • اجتماعی یا ثانویه

از انگیزه‌های اولیه می‌توان به گرسنگی، تشنگی، خواب و نیاز جنسی اشاره کرد و از انگیزه‌های ثانویه به انگیزه‌ی پیشرفت، و پذیرش و تعلق اشاره نمود.

هیجان چیست؟

هیجان،عاملی است که با نیاز و انگیزش ارتباط بسیار نزدیکی دارد.

هیجان یعنی یک واکنش کوتاه و شدید از طرف ارگانیسم به یک موقعیت نامنتظره. ماهیت هیجان در علم روانشناسی هنوز کاملاً تبیین نشده است. هیجان هم به عامل هیجان زا و هم به حالت جسمی و روانی فعلی و تاریخچه‌ی زندگی فرد بستگی دارد. بدین ترتیب می‌توان گفت که هیجان یک مجموعه واکنش روانی-فیزیولوژیکی متنوع است. هیجان ممکن است شدید و زودگذر باشد مانند خشم آنی یا ملایم و طولانی باشد مانند حسادت. مطالعه‌ی واکنش‌های فیزیولوژیکی هیجان توسط ابزاری مانند قلب ‌نگار، نبض‌ نگار، دم نگار و دستگاه فشارخون صورت می‌گیرد.

انواع هیجان

واکنش‌های هیجانی ممکن است،

درونی باشند (مثل تغییرات در تنفس، گردش‌ خون، گوارش و غیره)

نگرشی و حرکتی باشند (مانند لرزش دست و صدا، اقدام به اعمال دفاعی و غیره)

سه نظریه‌ی مهم مربوط به هیجان وجود دارند:

نظریه‌ی عقل‌گرا یا ادراک موقعیت هیجان‌زا

نظریه‌ی دخالت پدیده‌های فیزیلوژیک در ایجاد هیجان.

هر یک از این دو نظریه کاستی‌هایی دارند.

نظریه ی سوم معتقد است که اعصاب مرکزی و تالاموس و برانگیختگی کورتکس مغز و دستگاه عصبی سمپاتیک منجر به هیجان می‌شود.

(تحقیقات بعدی نشان داد که هیپوتالاموس در ایجاد هیجان نقش دارد نه تالاموس). روانپزشکان هیجان را به منزله‌ی نشانه‌های مرضی می‌بینند، زیست‌شناسان آن را نتیجه‌ای مکانیکی از آزاد شدن نیروهای کور دستگاه عصبی می‌دانند، این دو در مجموع برای هیجان نقش سازگار کننده قائل نیستند. دسته‌ای هم هستند که هیجان را دارای ارزش سازگارکننده می‌دانند به عنوان مثال تند شدن جریان خون و تنفس به خاطر هیجان سبب آماده شدن موجود برای دفاع یا فرار می‌شود.

آیا هیجان برای فرد مضر است؟

در هرحال فشار روانی حاصل از هیجان برای سلامتی مضر است هرچند به نظر می‌رسد برخی تمایل به هیجان‌ دارند.

آنهایی که به دگرگونی‌ها با ترس و خشم و … واکنش نشان می‌دهند به سادگی مریض می‌شوند و آنهایی که دگرگونی را به عنوان بخشی از زندگی می‌پذیرند کمتر در معرض بیماری قرار می‌گیرند.

شخصیت چیست؟

بعد از تمام این تعاریف نوبت به یکی از مهم‌تریم مفاهیم روانشناسی می‌رسد:

شخصیت، به معنای سبک وجودی یک فرد و شیوه‌ی خاص بودن یک فرد.

در شکل‌گیری شخصیت دو عامل مهم نقش دارد:

  • عامل زیستی

عامل زیستی بیشتر با عوامل ارثی در ارتباط است و برخی از عوامل زیستی عبارتنداز:

جنسیت (موثر در اعمال و حرکات،نگرش،تمایل به هیجان و…)

سن (ساخت شخصیت با افزایش سن تغییر می‌کند)

عوامل عصبی/غددی (نقش آن مهم است ولی در انسان قطعیت ندارد)

  • عامل اجتماعی.

عوامل اجتماعی یا نهادی عبارتند از: تعلیم و تربیت ، اولین سالهای کودکی (مراحل رشد جنسی و همانندسازی که هیچ یک دقیقاً اثبات نشدند).

به نظر فروید شخصیت سه بخش مهم دارد:

نهاد( مجموعه‌ی غرایز و در پی لذت)

من ( از برخورد نهاد با واقعیت بیرونی و پدید آمدن اصل من ایجاد می‌شود)

من‌ برتر (قسمتی از من که در برخورد با جامعه تغییر یافته).

انواع مختلفی از شخصیت توسط افراد گوناگونی دسته‌بندی شده‌اند که هر یک ویژگی‌ها و رفتار خاصی دارند. دو نمونه از مهم‌ترین آنها عبارتند از طبقه‌بندی کرچمر(تیپ شخصیتی پیک‌نیک، لپتوزوم، آتلتیک) و طبقه‌بندی شلدون ( تیپ شخصیتی آندومورف، مزومورف، اکتومورف).

برای ارزشیابی شخصیت روش‌هایی وجود دارد: روش‌های روان‌سنجی(پرسش‌نامه‌ها، آزمون‌های عینی شخصیت) روش‌های فرافکن (آزمون رورشاخ، آزمون اندریافت موضوع، آزمون تداعی کلمات یونگ) روش‌های بالینی (مصاحبه، روان‌کاوی و دارودرمانی).

گفتیم هر شخصیتی رفتار خاص خود را دارد. ولی باید دانست که در برابر رفتار بهنجار، رفتار ناهنجار هم وجود دارد. اختلالات رفتاری یکی از مباحث مورد بررسی روانشناسی هستند. ولی تفکیک بین سلامتی و بیماری کار ساده‌ای نیست.

سلامتی حالتی است که فرد در آن خود را خوب و مطمئن احساس کند. در مقابل بیماری حالتی است که فرد خود را ضعیف و سلامتی‌اش را در خطر ببیند.

بیماری‌های روانی به دو گروه کنشی (اشکال در سازگاری) و عضوی (معیوب شدن مغز یا اعصاب) تقسیم می‌کنند.

همچنین از نظر شدت و ضعف آنها را به دو گروه نوروز (اضطراب، وسواس، ترس‌مرضی ،هیستری و..) و سایکوز (اختلال شدید روانی) تقسیم می‌کنند. نوروزها به مشکل خود واقفند ولی سایکوزها از مشکل روانی خود اطلاع ندارند. از سایکوزهای مهم می‌توان اسکیزوفرنی و مانیک دپرسیو را نام برد.

رفتار پایه‌های زیستی نیز دارد. بنابراین برخی روانشناسان نگرشی زیستی پیدا کرده‌اند. برای ورود به مبحث کشفیات و نظریات ایشان نخست باید درکی کلی از دستگاه عصبی انسان پیدا کنید. دستگاه عصبی به دو دسته‌ی مرکزی و محیطی تقسیم می‌شود. به سلول‌های سازنده‌ی دستگاه عصبی نورن می‌گویند. هر نورون متشکل است از جسم سلولی، دندریت و آکسون. نورون‌ها از طریق پایانه‌های اکسونی با هم درارتباطند و پیام‌های عصبی را منتقل می‌کنند. عصب شبکه‌ای از آکسون‌هاست که کار یکسانی انجام می‌دهند. پوشش عایق نورون ها میلین نام دارد. تعدای پیام‌رسان یا انتقال‌دهنده‌ی عصبی هم وجود دارد که با اتصالشان به سلول‌ها پیام عصبی ایجاد می‌کنند مانند سروتونین یا نوروآدرنالین. پیام‌رسانهای دستگاه غدد درون‌ریز هم هورمون نامیده می‌شوند.

دستگاه عصبی محیطی از اعصابی تشکیل می‌شود که مغز و نخاع را به سایر قسمت‌های بدن ارتباط می‌دهد.و دو دسته‌ی خودمختار و بدنی دارد. دستگاه عصبی مرکزی هم از مغز و نخاع شکل گرفته است. مغز بخش‌های مختلفی دارد مانند دو کورتکس مخ، مناطق زیر کورتکس، ساقه‌ی مخ و مخچه تشکیل شده.

دستگاه عصبی به همراه دستگاه غدد درون‌ریز رفتار را ایجاد می‌کند. رابط اصلی دستگاه عصبی و دستگاه غدد درون‌ریز، هیپوتالاموس است. هیپوتالاموس در راه‌اندازی هیجان‌ها، گرسنگی، تشنگی و خواب نقش دارد. فسمت‌های مختلف مغز، اعصاب و غدد درون‌ریز با هماهنگی با هم کار می‌کنند تا رفتار، و عواطف و افکار را پدید بیاورند.

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

دیدگاهتان را بنویسید