فلسفه نیدرا
برای توضیح فلسفه نیدرا لازم است از فلسفههای باستان شرق کلیاتی را بدانیم.
فلسفه یین و یانگ
در شرق چندین فلسفه بنیادین وجود دارد که یکی از این فلسفهها یین و یانگ است. اگر دو کف دست را روی هم بگذارید و بعد یک کف دست را به سمت جلو و دیگری را به سمت عقب بکشید و برعکس هم انجام بدهید و به اصلاح دو دست را بهم بمالید دستهایتان شروع به گرم شدن میکند.
یک یین و یک یانگی وجود دارد که جفتشان حرکت کرده و اصطکاک را به وجود آورده است ولی چون یکی رو به جلو و دیگری رو به عقب حرکت میکند اسمشان را یین و یانگ گذاشتند.
یین و یانگ مانند اتفاقی هستند که در موتور ماشین میافتد. یک سری پیستون در موتور ماشین با یک ریتم خاص بالا و پایین میشوند و یک محوری مارپیچی را میچرخانند تا ماشین به حرکت میافتد. پیستونها یین و یانگ میشوند.
شما این گونه حرکت را در طبیعت هم درک کردهاید. اما این حرکت راه نجات هم میخواهد.
تائو، راه نجاتی برای حرکت امن
فکر کنید شما میخواهید به سمت شهری حرکت کنید راه نجات شما جاده آسفالت است. شما نمیتوانید ماشینتان را از هر سمتی ببرید. حرکت در جاده آسفالت و پیروی از تابلوهای راهنما شما را به مقصد میرساند. این راه نجات را تائو میگویند. تائو راه رسیدن به یک آگاهی بزرگتر است که به آن آگاهی بزرگتر تایئی یا دایئی نیز میگویند.
پروشا، آگاهی
این آگاهی سر و ته ندارد. شما نمیتوانید بگویید کل آگاهی عالم چقدر است و فقط ممکن است به قسمتی از آن برسید. دایئی مرحله به مرحله عمیقتر و ژرفتر میشود. هندیها اسم این آگاهی را پورشا مینامند. آگاهی که هر قدر احساس کنی به درک و فهم آن رسیدهای باز هم درک ژرفتری وجود دارد.
پورشا به شما کمک میکند تا بفهمید که آن چیزی که در ذهنتان است درست نیست. به همین دلیل شما دیگر خیلی محکم و اشتباه حرف نمیزنید. وقتی حرف میزنید، کمی مراعات میکنید. چون میدانید درباره همان موضوعی که شما صحبت میکنید آگاهیهای متفاوتی وجود دارد.
راه حلهای یک مسئله ریاضی
برای یک مسئله ریاضی ممکن است سی راهحل وجود داشته باشد و این راهحلها آگاهیهای متفاوت هستند و این در حالی است که اگر شما فقط یک راهحل را بلد باشید، خیلی محکم در موردش حرف میزنید.
فکر میکنید همه باید همان یک راه را انجام دهند. بعد متوجه میشوید راهحلهای دیگری هم وجود دارد. مثلا در اینترنت میبینید جدول ضربی که خیلی سخت حفظش کردید ژاپنیها به یک روش خیلی آسان به دانش آموزانشان یاد میدهند و یا آلمانیها به یک روش دیگری انجام میدهند و این یعنی پورشا.
پراکریتی، جلوه گاه پورشا
شما نمیدانید پورشا کجاست. تنها چیزی که از پورشا میفهمید جلوهگاهش است. مثلا شما دچار سردرد هستید شما نمیتوانید بگویید سردرد دارم یعنی چی ولی اینکه سرتان را میگیرید و یک جاهایی از سرتان را فشار میدهید و احساس میکنید نبضش متفاوت است میتوانید بگویید این درد در سرتان است و دچار سردرد شدید.
ولی اگر جلوهگاه جسمانی نداشته باشد نمیتوانید در موردش صحبت کنید. اگر جلوهگاه جسمانی نداشته باشد توهم (مایا) است.
جلوهگاه پورشا پراکریتی( طبیعت ) است. شما به واسطه جلوهکردن آن میفهمید که چیزی وجود دارد. مثل اینکه آگاهی وجود دارد که براساس آن آگاهی، نیروهای عظیم الکترومغناطیسی و جاذبه به یک شکلی کنار هم قرار دادهشده است تا کرات آسمانی در کنار خورشیدهای خودشان خیلی راحت حرکت کنند.
یک سیستم پراکریتی را میبینید تا متوجه شوید یک آگاهی عمیقی پشتش قرار دارد.
چیتا، آگاهی شخصی
حالا فکر کنید شما یک آگاهی شخصی هم دارید. مثلا شما میگویید زمین تخت است این میشود چیتا (ذهنیات شما) براساس ذهنیات خودتان به اقیانوس نگاه کردید تا جایی که چشم کار میکند قوسی نمیبینید، با دوربین هم نگاه کردید و دیدید همه چیز صاف است. بعد میگویید چه کسی گفته زمین گرد است، زمین صاف است. یا اینکه از روی قله دماوند تا سمنان را میبینید و با خودتان میگویید اگر زمین گرد بود که نمیتوانستید سمنان را ببینید. ( این چیتای شما میشود.)
یک سری هم طرز تفکرات غلط و جلوهگاههای متفاوی از طرز تفکرات غلطتان دارید که به آنها آهامکارا میگویند.
آگاهی فردی تا آگاهی کل
شما از چیتا و آهامکارا حاصل شدهاید. بیرون شما پراکریتی(طبیعت ) که جلوگاه پورشا است. جلوهگاه اصل آگاهی است نه آن چیزی که شما در مورد آگاهی تصور میکنید. ممکن است چیتا و آهامکارای شما با آن ضدیت داشته باشد. به طوری که که حتی گالیله را شلاق بزنید که ما میگوییم همه کائنات دور زمین میچرخد .
چیتا و آهامکارا شما ممکن است اینقدر به واسطه قدرت طلبی شما بزرگ شود که قرنها تفکر آدمها را دستکاری کنید و آدمها به جای اینکه به دنبال پورشا و آگاهی کل باشند و وقتی در طبیعت نظاره میکنند متوجه آن آگاهی کل بشوند طبیعت را آنگونه که تو به آنان یاد دادی ببیننند و به آن چیزی که شما میبینید برسند.
این جا شما نیاز به تکنیک دارید که در آن تکنیک آرام آرام به آدمها در ذهن و فضای ذهنیشان نشان دهد که لزوما چیتا و آهامکارای شما حقیقت کل عالم نیست.
چیزی که در ناخودآگاه شما اتفاق میافتد، این است تضادهای شخصی شما و طرز تلقی شما از کائنات، همه کائنات نیست. یوگا و یوگانیدرا دو ابزاریی هستند که میتوانند این کار را انجام دهند.
وقتی در یوگانیدرا تصویر طبیعت برایتان ساخته میشود، در این تصویر شما با طبیعت یکی میشوید و به یکپارچگی میرسید. وقتی چشمهایتان را باز میکنید آهامکارا و چیتای شما متوجه میشود که یک چیزی اشتباه است.
رشد آگاهی با یوگانیدرا
ممکن است فلسفه وجودی شما این باشد که همه بد هستند مگر خلافش ثابت شود و این که با طبیعت در صلحی و یکپارچه معنایی ندارد.
شما میروید در پراکریتی جلوهگاه پورشا قدم میزنید و متوجه میشوید امروز اینقدر هم خطرناک نبود برخلاف روزهای دیگر شاخهای روی ماشینت نیافتاد و یکسری از اتفاقات بد نیافتاد.
شاید خیلی بهشان اهمیت ندهید و دوباره با همان چیتا و آهامکاری خودتان برگرید و طرز تفکرهای خودتان را داشته باشید و دوباره یک تمرین یوگانیدرا ی دیگر انجام داده و این دفعه هر چیزی برای شما به راحتی امکانپذیر و تصویرسازی میشود.
شما وقتی از یوگانیدرا خارج میشوید و با خود میگویید مگر میشود انقدر راحت تصویرسازی کرد و آنچه سخت است را به راحتی انجام شده دید.
این کاملا سخت است. حتی سعدی گفت است نابرده رنج گنج میسر نمیشود و این باعث شده است چیتا و آهامکارای شما هم بگوید فقط سختی. اما یوگانیدرا میگوید کمترین تلاش.
یوگانیدرا چگونه در ما اثر میگذارد؟
وقتی شما یوگانیدرا انجام داده و از تمرین بیرون میآیید با توجه به اینکه طبق روال به شدت با ایده جدید مخالف هستید وقتی به چراغ قرمز میرسید به یک چراغی که همیشه قرمز بوده و برای شما تا یاد دارید قرمز بوده است وقتی شما میرسید سبز میشود. با یک سرعت و ترافیکی که وجود دارد ادامه میدهید تا میرسید به چراغ قرمز بعدی سبز میشود و بعدی و بعدی و …
این اتفاق سالهای سال که من از درب شرقی دانشگاه تهران که در خیابان طالقانی باز میشود تا میدان سپاه و چیزی حدود شش و هفت تا چهار راه دارد هروقت آهامکارای من بالا آمد به شش هفت چراغ قرمز برخورد میکردم و هروقت یوگانیدرا را در هر زمینه ای انجام میدادم گرین وی میشد مانند یک جاده سبز هر چقدر میروی سبز است و یک روزی دینگت میخورد و متوجه میشوی تو یوگانیدار انجام میدهی جاده برایت صاف تر است و امکانات بر زندگیت می بارد.
ممکن است برگردی دنبال آهامکاراها و چیتا و طرز فکر خودت آن رفتارهای اشتباه و جلوهگاههای رفتار خودت را میپسندی .
اگر مدتی یوگانیدرا انجام دهید و در یوگانیدرایی که انجام میدهید کمی گسترده شوید، کائنات را می بینید.
تصویرسازی میکنید. تصویر آن چیزی که روی سایت ناسا گذاشتند میبینید. میلیاردها میلیارد کهکشان و شما که در بینشان پرواز میکنید و فردا متوجه میشوید جلوهگاه طبیعت همان پراکریتی به واسطه این که شما دید اینچنینی داشتی همه چیز را به شما سهل تر گرفته است.
روند تغییر با یوگانیدرا
یک مدت بعد آدمها به تو میگویند که چقدر آرام هستی تازه متوجه میشوی تو خودت جلوهگاه طبیعت شدهای و میگویند تو چقدر متفاوت شدهای همان کاری که تو میکنی بگذارید ما هم انجام دهیم تا ما هم مثل تو آرام شویم.
از آنجا به بعد دیگر خودت جزء پرکریتی هستی و طرز تفکرات را میتوانی تشخیص دهی و ناخودآگاه متوجه میشوید طرز تفکر شما درست یا غلط است .
اگر دیدید چیزی باز و گسترده و خوشایند است پس شما به طرز تفکر طبیعت وصل شدید و پرکریتی را متوجه شدید و به واسطه ش پورشا را فهمیدید و اگر متوجه شدید در انتهای تفکرات شما خشم، زجر و رنج دادن است. شما پرکریتی و پورشا را متوجه نشدید. یوگانیدرا خیلی این قضیه را ملموس میکند. با چندبار انجام دادن میتوانید بفهمید اطرافتان عوض میشود. خیلی کوانتومی است. یک سکه را که بالا میاندازی یا شیر و یا خط میآید.
در کوانتوم میگویند اگر یک سکه را بندازی بالا ممکن شیر بیاد، خط بیاد، نر بیاد ، پلنگ بیافتد و یا اصلا پایین نیاید. بی نهایت صورت دارد. وقتی یوگانیدرا انجام میدهید، متوجه این موضوع میشوی که لزوما طرز تفکر شما اصل دنیا نیست و دنیا بی نهایت وجه دارد و شما هر چقدر از قوانین طبیعت و جلوهگاههای زیبای طبیعت را ببینی با آن قسمت از آگاهی و پورشا که روان و راحت بودن است سر و کار خواهی داشت و اینگونه پیش خواهی رفت و دانستن اینکه شما چگونه در یوگانیدرا آگاهیتان گسترش پیدا میکند خیلی کمک کننده است.
شما چیزی را میتوانید به تصویر بکشید که دیده باشید. شما طبیعت را دیده اید و طبیعت جلوه پورشا است.
پس شما دارید آگاهی را تمرین میکنید و در حقیقت پورشا را در یوگانیدار تمرین میکنید و اینگونه پیش میروید. مزیت دیگری هم دارد، شما وقتی طبیعتی را میبینید ناخودآگاه یکپارچگی را میبینید مثلا شما هیچ وقت درخت معلقی را که ندیدهاید و هر چیزی را که دیده اید یکپارچگی است .
حتی بهمنی که از کوه سرازیر می شود برای شما خیلی تعجب آورد نیست و منطق دارد. در شرایط و دمای خاصی برف تبدیل به بهمن و از کوه سرازیر میشود و باز هم دارید یکپارچگی میبینید.
در ذهن یکپارچگی میبینید و از فردا متوجه میشوید بدن شما هم یکپارچه است. غددتان هم یکپارچهتر است. این ذات یوگانیدرا است که شما را به پرکریتی و پورشا صحیح وصل میکند نه پرکریتی و پورشا ذهنتان که چیتا و آهامکارا را شامل میشود.
شما را به حقیقت وصل میکند، از این جهت یوگا است. این فقط یک تمرین نیدرا نیست و بلکه یوگانیدرا است. زیرا یوگا به معنای اتحاد است و نیدرا وقتی به این شکلی که گفته شد انجام شود، شما با کائنات یکی میشوید.
پس واقعا یوگانیدرا است. اتحاد ذهن و بدن است. اتحاد درون و بیرون شما است. اتحاد آگاهی کوچک درون شما و آگاهی بزرگ پورشا است.
1 دیدگاه “فلسفه نیدرا”
[…] در ازای، یک نمایش عمیق، عاقلانه و ظریف نوشته شده از فلسفه و تمرين مدرن یوگانيدرا که چیزی کمتر از ابزاری برای […]